![]() |
خسته و خاکی از خط برگشته بود و می خواست به قرار گاه برود. از یک راننده ی تانکر آب خواست که شلنگ را روی سراو بگیرد تا…
خسته و خاکی از خط برگشته بود و می خواست به قرار گاه برود. از یک راننده ی تانکر آب خواست که شلنگ را روی سراو بگیرد تا…
تا شسته شود. بایک دست سرش را می شست که راننده برای شوخی آب را گرفت داخل یقه ی حسین
و اورا خیس کرد. وقتی حسین رفت راننده هنوز نمی دانست چه کسی را خیس کرده است . بعد از مدتی راننده متوجه شد(که حاج حسین، فرمانده لشکر و خیس کرده) ومنتظر واکنش از طرف اوبود اما حسین جز لبخند چیزی نگفت.
_( شهید حسین خرازی فرمانده ی لشکر۱۴ امام حسین علیه السلام بودند )

نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)

